هجده تیر

ساخت وبلاگ
تا به حال چند بار خواب دیده ام که جاده را برف گرفته و من پیاده راه افتاده ام از تهران تا دماوند. یکبار این خواب را نیمه های تابستان دیدم. بیدار که شدم نوک دماغم و انگشتانم از سرما یخ زده بود. تا یکی د هجده تیر...
ما را در سایت هجده تیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : divanegihayam بازدید : 138 تاريخ : دوشنبه 17 دی 1397 ساعت: 16:50

تو یک عمر است که   جلوی     چشمان   منی. چرا من تو را ندیده ام؟ حتما باید بیایی و حکم کنی تا تو را نگاه کنم؟ چرا هیچوقت اینطور به تو فکر نکردم تا وقتی خوابت را دیدم که دستم را گرفتی و رها نکردی... رهایم نمی ک هجده تیر...
ما را در سایت هجده تیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : divanegihayam بازدید : 131 تاريخ : پنجشنبه 13 دی 1397 ساعت: 3:21

من می دانم که ... رشته ی فکرم گست. حالا یادم نیست چه چیز را می دانستم. شاید هیچ چیز را نمی دانم.   میرا   خوانده ام. امروز صبح. با آن کسی که میرا نخوانده بود فرق کرده ام. همین صبح تمامش کردم. دو صفحه ی آخ هجده تیر...
ما را در سایت هجده تیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : divanegihayam بازدید : 112 تاريخ : پنجشنبه 13 دی 1397 ساعت: 3:21

  سربازی   برای گروهی از آدم ها یک عالم خاطره است. برای بعضی ها یک کارت و دیگر هیچ. این هم مثل جنگ رفتن است. عده ای همیشه آماده اند از خاطراتشان بگویند و عده ای سکوت محض هستند. انگار نبود.چند سال پیش به ی هجده تیر...
ما را در سایت هجده تیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : divanegihayam بازدید : 119 تاريخ : پنجشنبه 13 دی 1397 ساعت: 3:21

می خواستم درباره ی مطلبی بنویسم که خیلی جالب بود. برای خودم مهم بود که بنویسم ش. اما الان بهیچ وجه به خاطر نمی آورم چه بود. اصلا اینکه گاهی اصرار دارم درباره ی مطلبی بنویسم به خاطر این است که نوشتن سب هجده تیر...
ما را در سایت هجده تیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : divanegihayam بازدید : 122 تاريخ : پنجشنبه 13 دی 1397 ساعت: 3:21

کیف زهوار در رفته ای دست دخترک بود. از آن پله ها که پایین می آمد دماغش را فش فش بالا می کشید. یک مانتوی باریک و براق پوشیده بود. با این کاپشن های گل و منگول دار. کفش هایش پاشنه داشت و سخت راه می رفت. هجده تیر...
ما را در سایت هجده تیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : divanegihayam بازدید : 132 تاريخ : پنجشنبه 13 دی 1397 ساعت: 3:21

گوشی موبایلم را جا گذاشته بودم خانه. توی راه که داشتم کتاب می خواندم و می خواستم ببینم ساعت چند است فهمیدم جا مانده.   سیاه     برازنده   ی   توست  . داستان زنی مثل همه ی زن ها. داستان مردی مثل همه ی مردها. داستا هجده تیر...
ما را در سایت هجده تیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : divanegihayam بازدید : 115 تاريخ : پنجشنبه 13 دی 1397 ساعت: 3:21

کارهایم را شروع کرده ام. همه اش را با هم. صبح دن کاسمورو* را تمام کردم. آخرین صفحه های کتاب مثل ضربه های سنگین یکی بعد از دیگری فرود می آمدند. اما طوری که شک داری این آیا یک ضربه ی سنگین «هست» یا نه؟ هجده تیر...
ما را در سایت هجده تیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : divanegihayam بازدید : 115 تاريخ : پنجشنبه 13 دی 1397 ساعت: 3:21

 چای دم کرده ام. دم نوش هم دم کرده ام. ماکارونی دم کرده ام. دال عدس درست کرده ام. میوه شسته ام. شکلات ریخته ام در یک کاسه ی لب دالبری سبز رنگ. نبات هم توی قندان روی میز است. یک ظرف دردار هم خرما. یک ق هجده تیر...
ما را در سایت هجده تیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : divanegihayam بازدید : 138 تاريخ : پنجشنبه 13 دی 1397 ساعت: 3:21

شرکت... سر کار... در آن جلسه ی ... وقت مصاحبه با آن... همه را می گذارم کنار. سعی می کنم به هیچ کدام فکر نکنم. پیاده مسیری پر از دست فروش و مغازه های رنگ وارنگ و آدم و ماشین و گربه و غذای گربه را می گذ هجده تیر...
ما را در سایت هجده تیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : divanegihayam بازدید : 127 تاريخ : پنجشنبه 13 دی 1397 ساعت: 3:21

من باید هر وقت این   موسیقی   را گوش می دهم به یاد تو بیافتم. ساعت نزدیک ده شب بود که از شرکت زدم بیرون و گشتم دنبال یک چیزی برای گوش دادن. از توی خط بی آر تی یک ماشین از این حفاظتی ها رد شد و بعد از آنکه هجده تیر...
ما را در سایت هجده تیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : divanegihayam بازدید : 135 تاريخ : پنجشنبه 13 دی 1397 ساعت: 3:21